نقد نظریه فرویدتوسط ولف:
دیوید ولف، پس از نقل دیدگاه فروید به بررسى آنها مىپردازد. او ایرادهاى اساسى بر دیدگاه فروید وارد مىکند که هر کدام از آنها مىتواند ناکارآمدى دیدگاه او را به اثبات برساند. در ادامه، ایرادهاى وى را مىآوریم و سپس نظر خود را به عنوان تکمیل کننده بحث نقل مىکنیم. ولف در مجموع، به ده نکته در نقد سخنان فروید اشاره کرده است:
1. نشئتگیرى از فضاى فرهنگى خاص؛2. سرگردانى دیدگاه فروید میان علم و روشى تفسیرى (هرمنوتیک) که هر کدام طرفداران خود را دارد؛ 3. آیا به راستى دین از آرزوى برخوردار شدن از حفاظت پدر ناشى مىشود. ولف با نقل برخى پژوهشها این نظریه را انکار مىکند؛ هرچند بعضى دیدگاههاى تأییدکننده را مىآورد که ما در ادامه درباره آن سخن خواهیم گفت؛ 4. این ادعاى فروید که مردان را منشأ دیندارى مردم مىداند، امرى اثباتناپذیر، بلکه نادرست است؛ 5. پژوهشها، این ادعاى فروید را که دین به روانرنجورى شباهت دارد، تأیید نکردهاند؛ 6.اعتماد فروید بر حدس و گمانهاى مردم شناسانه و تاریخی؛ 7. تکیه بر فرضهاى کلى و اعتمادناپذیر؛ 8.بىتوجهى به پدیدارشناسى و تاریخ دین؛ 9. یکپارچه دانستن تمام ادیان و توهمى پنداشتن آنها؛ 10.بىتوجهى به آراى مخالفان و پافشارى بیش از اندازه بر دیدگاه شخصی.
ه) برداشت اسلامى از موضوع
به منظور آشنایى با رویکرد دینى درباره موضوع، دیدگاههاى روانشناسى خود را به کمک آموزههاى دینى درباره دیدگاه فروید مىآوریم:
1. انسان موجودى دوبعدى و داراى جسم و روان است. روان، جنبهاى اصیل و تمام هستى آدمى است. فرزند انسان در هنگام تولد با ساختار و ویژگىهاى ذاتى مانند ادراک، برخوردارى از اراده و اختیار ذاتى، قدرت شناخت و کسب عواطف خاص پاى به این جهان مىگذارد. آنگاه با توجه به این جهان و محیط زندگى، شکلگیرى شخصیتش آغاز مىشود و روندى خاص مىیابد. او خود بر اثر ارزندهسازىها و ناارزندهسازىهاى محیطى، شخصیت ویژه خود را مىسازد. چنین انسانى در آغاز تولد، انرژى ویژهاى نیز ندارد. او با کم شدن بدنش احساس دردى مىکند که از آن به گرسنگى یاد مىشود. براى رفع این تنش، رفتارى مانند حرکت لبها و گریه را آغاز مىکند، ولى هیچ شناختى درباره چیزى که مشکل او را رفع مىکند، ندارد. بر همین اساس، گفتهاند اگر کودک براى نخستینبار از طریق ک تغذیه شود، چه بسا دیگر مادر را نپذیرد.
2. انسان مُولّد انرژى و فعّال: به ظاهر فروید فرزند انسان را همانند کیسهاى در نظر مىگیرد که مثلاً مقدارى آب در آن جاى گرفته است. این آبها گاهى به سمت در کیسه و زمانى دیگر، به سمت ته کیسه مىروند و آنجا را با ویژگىهاى خود پر مىکنند. گاهى نیز به بخش کوچکى از جلوى کیسه مىغلتند و معجزهآفرینى مىکنند و زمانى دیگر، بر مقدار بیشترى از جلوى کیسه تأثیر مىگذارند. حتى به باور فروید در یک دوره نیز، آب کیسه راکد مىماند و فعالیتى ندارد. در نقد دیدگاه فروید باید گفت آدمى به هنگام تولد، انرژى خاص و شکلیافتهاى ندارد. البته توان و استعداد تولید انرژى و برخى ابزارها را براى ادامه حیات در اختیار دارد. در واقع، او انرژى درد کشیدن و لذت بردن را نیز در همین جهان و با اعمال خود پدید مىآورد. آیه قرآن که مىفرماید: وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً؛ خدا شما را در حالى از شکم مادرانتان خارج کرد که هیچ نمىدانستید». (نحل: 78) مىتواند به این معنا ناظر باشد؛ یعنى در وقت تولد هیچ گونه شناخت و عاطفهاى نداشتید.
انرژى روانى تولید شده در درون انسان، همانند انرژى درون یک گلوله نیست که شلیک مىشود و خودش هیچ دخالتى در پدیدآیى آن نداشته باشد، بلکه آدمى انرژى درون خود را با آگاهى ذاتى و اختیار تولید مىکند. براى مثال، همه ما علاقه به غذاهاى ویژه، پیوند با جنس مخالف و جمعآورى ثروت و یا گذراندن مراتب کمال را درک مىکنیم، ولى کمتر به ذهنمان مىآید که این انرژىهاى ویژه را خود با اختیار خویش مىآفرینیم. همین توانایى پدیدآورى انرژىهاى خاص سبب مىشود افراد در فرهنگهاى متفاوت داراى شخصیت متفاوت باشند و حتى لذیذترین غذاى مردمان یک فرهنگ، منفورترین غذاى دیگران باشد؛ زیرا انرژىهاى تولیدى آنها ماهیت متفاوت دارد. در آغاز تولد، هرچه در دهان کودک قرار گیرد، آن را مىمکد و هیچ نمىدانیم آیا بازتاب مکیدن، لذت بردن را نیز به همراه دارد یا تنها مکانیزمى در درون کودک است که خالق مهربان براى حفظ جانش در نهاد او قرار داده است. همین سازوکار اولیه، به لذت بردن از بلعیدن اشیاى خاص مىانجامد.
3. آدمى، شخصیت خود را در فرایندى کاملاً آگاهانه مىسازد. او در هر آن، حاصل انتخابها و رفتارهاى خود است. همچنین آنچه را که فروید ناخودآگاه مىنامد، البته غیر از ویژگىهاى ذاتى آدمى، مىتوان ساخته دست خود انسان دانست؛ هرچند به فرایند پدیدآورى آن توجه ندارد. قرآن مىفرماید: در روز قیامت به انسان خبر مىدهند که چه چیزهایى را پیش فرستاده و چه چیزهایى را پشت سر نهاده است. سپس از این موضوع، استدراک مىشود و مىفرماید: بلکه انسان به نفس خودش آگاهى دارد؛ هر چند عذر بیاورد».19 این بدان معناست که آدمى هر آنچه را انجام مىدهد، به صورتى در درونش بایگانى مىشود که مىتواند بدان آگاهى یابد؛ هرچند خود به این واقعیت درونى توجه دارد. در روز قیامت نیز، تنها توجه او به همین واقعیت جلب مىشود. در مجمع البیان، از امامصادق علیهالسلامنقل مىشود که حضرت فرمود: چرا بعضى از شما، کارهاى خوبتان را آشکار مىکنید و امور زشت را پنهان مىسازید؟ آیا اگر این فرد به خود مراجعه کند، پى نمىبرد که مسئله چنان نیست؟ سپس همین آیه را خواند و فرمود: در صورتى که درون انسان اصلاح شود، برون او نیز قوت مىیابد».20
بنابراین، امورى مانند بعد ناخودآگاه، مجبورپندارى انسان، غرایزى مانند مرگ و زندگى و شیوههاى درمانى مانند تداعى آزاد، خوابواره درمانى، همه بر اساس دیدگاههاى خاصى درباره انسان بنا شدهاند که با دگرگونى برداشت، آنها نیز دگرگون مىشوند. در این صورت، دانش روانشناسى باید به این مکتب در حد خودش بها بدهد و عمر اندیشمندان را بیش از اندازه صرف آن نکند.
4. خدا در زندگى انسان، زاییده اندیشه کاملاً منطقى آدمیان است. آدمى از وقتى بر زمین پاى نهاد، به وجود موجودى برتر معتقد بوده است و این باور تاکنون ادامه دارد. در فرهنگ قرآن، تمام زندگى آدمیان، بلکه آفرینش آنها براى شناخت همین موجود برتر است. اوج ظرفیت وجودى آدمى آن است که در عالىترین درجه ممکن خدا را بشناسد. از اینرو، خداوند مىفرماید:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ * ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ. (ذاریات: 56 ـ 57) من جن و انس را تنها براى عبادت کردن آفریدم. من از آنها روزى نمىخواهم و نمىخواهم به من غذا بدهند.
در روایتهاى معصومین علیهمالسلام عبادت خدا در این آیه به معناى شناخت خدا تفسیر شده است. امروز نیز بیشتر مردمان جهان معتقدند این جهان مادى با تمام قواعد حاکم بر آن، خدایى دارد. حتى برخى همانند یونگ و دیپاک کپرا معتقدند آدمى براى تجربه خدا نیاز ندارد که به وجود خدا معتقد باشد (الیاده21، 1993 م.؛ کپرا22، 2000). بنابراین، برایراهیابى اندیشه خدا در زندگى انسان به این همه نظریهپردازىهاى عجیب و غریب نیاز نداریم، بلکه انسان با همان قوه عقلىاش به وجود خداوند پى برده است. چنانکه نیوتن23با مشاهده افتادن اشیا به سمت زمین، این فرضیه را مطرح کرد که زمین اشیا را به سمت خود مىکشد. البته نوع افراد انسانى بهویژه افرادى که دقیقترند با بررسى این عالم، به این نتیجه مىرسند که این جهان خدایى دارد که آفریدگار آن است؛ پیوسته بدان وجود مىدهد و قادر متعال است. تنها تفاوت در آن است که فرضیه نیوتن با بررسىهاى تجربى و حسى اثباتپذیر است، ولى فرضیه دوم تنها با دلایل قطعى عقلى به اثبات مىرسد و نشانههاى مختلفى مانند فرستادن پیامبران، معجزههاى انبیا و شهظود عارفان آن را تأیید مىکند.
آدمى در پذیرش اصل وجود خدا، به خود تردیدى راه نمىدهد، ولى قضاوتهاى ثانوى او، یعنى صفاتى که به خدا نسبت مىدهد و در پى آن، مصداق خارجى که براى خدا تعیین مىکند دچار مشکل مىشود. صفاتى که به خداوند نسبت مىدهد، به میزان شناخت او از خداوند بستگى دارد. اگر از برخى افراد بخواهیم خداوند را وصف کنند، چه بسا بسیارى از ویژگىهاى انسانى را به او نسبت دهند. به سادگى مىتوان دریافت که چنین افرادى نتوانستهاند از قالبهاى محسوس فراتر روند؛ براى مثال، وقتى مىگوید خدا مهربان است، همان مفهوم از مهربانى را به ذهن بیاورد که در رابطه تجربه کرده است. یا وقتى مىگوید خدا غضب مىکند، همان درکى از غضب را در نظر آورد که از خشم و غضب آدمیان تجربه کرده است و حتى شاید نتواند خدایى بدون شکل و خواص مادى تصور کند. همه اینها، از ذهن کودکانه آدمى سرچشمه مىگیرد.
در جهان کنونى، بزرگترین ادیان از نظر گستره انسانى و جغرافیایى، ادیان توحیدى شامل سه دین یهود، مسیحیت و اسلاماند (ریچارد بوش24 و دیگران). همچنین پذیرشخدا به عنوان موجودى برتر و دخیل در زندگى، عنصر مشترک در میان بیشتر، بلکه تمام ادیان است (جان هیک،25 1989م.، ص 6). تنها تفاوت، در ویژگىها و صفاتى است که بهخدا نسبت مىدهند. در اینکه به هنگام نسبت دادن، چه معانى را دقیقاً اراده مىکنند، مىتوانیم بگوییم از ملموسترین معانى آغاز و تا برترین معانى که به ذهن آدمى خطور مىکند، پیش مىرود؛ چنانکه در روندى که قرآن به حضرت ابراهیم علیهالسلام نسبت مىدهد، همین مراحل طى مىشود تا حضرت ابراهیم علیهالسلام معناى توحید واقعى را بیان کند. ابراهیم علیهالسلام در آغاز، سراغ پدرش آزر رفت. از او پرسید آیا این بتها را به عنوان اله خود برگزیدهای؟ من، تو و قومت را در گمراهى آشکار مىبینم.خداوند به این صورت، ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان داد. وقتى شب فرا رسید، ابراهیم ستارهاى را در آسمان دید و فرمود: این خداى من است، ولى وقتى ناپدید شد، گفت: من چیزى را که زائل شود، دوست ندارم. وقتى ماه تابان را دید، باز گفت: این خداى من است، ولى چون ماه نیز از دیدهها پنهان شد، گفت: خدایا، اگر مرا هدایت نکنى، من در زمره گمراهان خواهم بود. آنگاه وقتى خورشید را دید که مىدرخشد، گفت: همین خداى من است؛ چون این بزرگتر است. وقتى آن نیز ناپدید شد، فرمود: من از هر آنچه شریک خدا قرار مىدهید، بیزارم. من با ایمان خالص، به سوى خدایى روى مىآورم که آسمانها و زمین را آفریده است و من هرگز از مشرکان نیستم. (انعام: 75 ـ 79)
آن حضرت، به این صورت به مردم آموزش داد که خداى واقعى نباید هیچ گونه نقصى داشته باشد، بلکه باید از هر صفت نقص به دور و به هر صفت کمالى آراسته باشد.
پیامبر گرامى اسلام صلىاللهعلیهوآله در آغاز بعثت با مردمانى روبهرو بود که بتها را خدایان خویش مىپنداشتند یا دستکم آنها را در سرنوشت خود دخیل مىدانستند. بنابراین، حضرت فرمود: اى مردم، بگویید جز خداى یکتا، خدایى نیست تا رستگار شوید».
در آغاز، خدا بودن بتها را نفى کرد و خداى واقعى را معرفى کرد. سپس به تدریج، صفات خداوند را بادقیقترین صورتها بیان کرد که سوره توحید، آیات اول سوره حدید و آیات پایانى سوره ، نمونههایى از این ویژگىها را به خداوند متعال نسبت مىدهد.
همچنین براى پیدایش دین و دیندارى، داستانپردازىهاى بدون دلیل نیز ضرورت ندارد. چرا باید براى دیندار شدن آدمى، این همه راههاى پرپیچ و خم را بپیماییم تا بگوییم دیندارى در زندگى آدمیان از امور توهمى برخاسته است؟ در حالى که همه ما به توان فکرى، شناخت و خلاقیتهاى ذهنىمان آگاهى داریم.
آدمى، روزگارى زندگى خود را با سادهترین ابزارهاى طبیعى سامان مىداد. کمکم در برخورد با طبیعت، به این نتیجه رسید که مىتواند برخى قواعد حاکم بر طبیعت را کشف کند و از آنها به نفع خود بهره گیرد. از این رو، برنامههاى علمى فراوانى را براى کشف این قواعد پدید آورد. بدون تردید، همه این برنامهها در نتیجه ذهن آگاه و توان تشخیص در آدمیان است. در اینجا پرسش آن است که میان مسئله شکافت هسته اتم که دهها برنامه علمى را در پى دارد با این فرضیه که جهان خدایى با ویژگىهاى متفاوت دارد که از پى آن نیز، دهها برنامه دینى رخ مىنماید، چه فرق اساسى هست؟ بىگمان میان این دو، فرقى نیست و هر دو را در نتیجه توان شناخت آدمى و ذهن آگاه او مىدانیم. هرچند این دو در برخى جنبهها، مانند شیوه بررسى، آزمونپذیرى و. از یکدیگر تفاوت دارند.
بنابراین، دیندارى برخاسته از شناختى ژرف و قضاوت او به وجود نیرویى فوق طبیعى در این جهان است که آدمى در قبال او وظایفى دارد. اداى وظیفه در قبال خدا، همان دینى است که هر فردى براى خود دارد. البته گاهى برنامههاى دینى، ساخته خود انسانها و گاهى نیز از سوى همان خالق متعال است. دیندارى نیز چیزى جز انجام دادن همان برنامههاى دینى نیست. بنابراین، هیچگونه توهمى رخ نداده است و پندارزدایى نیز لازم نمىآید، بلکه باید توحید و دیندارى را به معناى دقیق براى مردم روشن کرد و برترین برنامههاى دینى را از میان ادیان موجود برگزید. به باور ما، جامعترین و کاملترین برنامه دینى، در دین مبین اسلام است که آدمى در پرتو آن مىتواند تمام ظرفیتهاى وجودى خود را شکوفا سازد.
فهرست منابع:
فارسی
1 . قرآن کریم.
2. تفسیر المیزان.
3. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52.
4. ویتل جونز، ترجمه هاشم رضى، فروید و اصول روانکاوى، تهران، انتشارات کاوه، 1339.6
درباره این سایت